مجذوب. شوریده در اصطلاح صوفیان: ندانی که آشفته حالان مست چرا برفشانند در رقص دست گشاید دری بر دل از واردات فشاند سر دست بر کائنات (کذا). سعدی. مکن عیب آشفته حالان مست که غرق است، از آن میزند پا و دست. سعدی. ، پریشان و بی بضاعت: بدیدار مسکین و آشفته حال. سعدی
مجذوب. شوریده در اصطلاح صوفیان: ندانی که آشفته حالان مست چرا برفشانند در رقص دست گشاید دری بر دل از واردات فشاند سر دست بر کائنات (کذا). سعدی. مکن عیب آشفته حالان مست که غرق است، از آن میزند پا و دست. سعدی. ، پریشان و بی بضاعت: بدیدار مسکین و آشفته حال. سعدی
که چون عاشقان و مفتونان فکر و اندیشه دارد. با اندیشه و رای درهم: من چو مخمور ز تب شیفته چشمم چه عجب گرچو مصروع ز غم شیفته رایید همه. خاقانی. تا بود جوانی آتش جان افزای جانباز چو پروانه بدم شیفته رای. خاقانی. تو که جوهر نیی نداری جای چون رسد در تو وهم شیفته رای. نظامی. این شیفته رای ناجوانمرد بی عافیت است و رایگان گرد. نظامی
که چون عاشقان و مفتونان فکر و اندیشه دارد. با اندیشه و رای درهم: من چو مخمور ز تب شیفته چشمم چه عجب گرچو مصروع ز غم شیفته رایید همه. خاقانی. تا بود جوانی آتش جان افزای جانباز چو پروانه بدم شیفته رای. خاقانی. تو که جوهر نیی نداری جای چون رسد در تو وهم شیفته رای. نظامی. این شیفته رای ناجوانمرد بی عافیت است و رایگان گرد. نظامی
دیوانه وار. (یادداشت مؤلف) : مطربان بینم گریان و ده انگشت گزان رودها بر سر و بر روی زده شیفته وار. فرخی. برفت یار من و من نژند و شیفته وار به باغ رفتم با درد و داغ رفتن یار. فرخی
دیوانه وار. (یادداشت مؤلف) : مطربان بینم گریان و ده انگشت گزان رودها بر سر و بر روی زده شیفته وار. فرخی. برفت یار من و من نژند و شیفته وار به باغ رفتم با درد و داغ رفتن یار. فرخی
شوریده دل و عاشق. (ناظم الاطباء). دلداده. عاشق. دلباخته: زلفی به هزار حلقه زنجیر جز شیفته دل شدن چه تدبیر. نظامی. وآن شیفته دل ز شوربختی میکرد صبوریی به سختی. نظامی
شوریده دل و عاشق. (ناظم الاطباء). دلداده. عاشق. دلباخته: زلفی به هزار حلقه زنجیر جز شیفته دل شدن چه تدبیر. نظامی. وآن شیفته دل ز شوربختی میکرد صبوریی به سختی. نظامی